گمشده (چهارشنبه 86/12/1 ساعت 6:26 عصر)
هر کسی گمشده ای دارد
و خدا گمشده ای داشت.
هر کسی دوتاست
و خدا یکی بود.
و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
و خدا کسی که احساسش کند نداشت.
عظمت هاهمواره در جست وجوی چشمی است که آن را ببیند.
خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد.
و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که به او عشق ورزد.
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
و غرور در جست وجوی غروری است که آن را بشکند.
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
اما کسی نداشت.
و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند.
زمین را گسترد و آسمان ها را برکشید.
کوه ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند.
و طوفان ها برخاست و صاعقه ها درگرفت.
و باران ها و باران ها و باران ها.
"در آغاز هیچ نبود کلمه بود و کلمه خدا بود".
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.
و با نبودن چگونه توانستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت.
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف هایی بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جست وجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگرنیافتند روح را از درون به آتش می کشند.
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت.
درونش از آن ها سرشار بود.
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم.
جز خدا هیچ نبود.
در نبودن نتوانستن بود.
با نبودن نتوان بودن.
و خدا تنها بود.هر کسی گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت...
نویسنده: مصطفی فوائدی